Thursday, August 31, 2006

مناظره تلویزیونی احمدی نژاد و بوش


حسین پویا
31 آگوست 2006
"احمدی نژاد به بوش پیشنهاد مناظره تلویزیونی داد"
مناظره تلویزیونی احمدی نژاد و بوش

احمدی نژاد
ایا بوش نامرد چش بلبلی
که داری به تن پیرن گل گلی
نشسته توی کاخ خود پشت میز
همی بر کمر بسته شمشیر تیز
به یک روز ده ساندویچ میخوری
به جای خیارشور هویچ میخوری
نداری خبر از فسنجون ما
خورشت کدو و بادمجون ما
زبس خورده ای ساندویچ سوسیس
دماغ کسی مثل تو گنده نیس
تو چون غافلی از خورشت کدو
بود خوردن ژامبونت آرزو
الا بوشک کافر بی خیال
منم احمدی عاشق ارتحال
ایا بوش بیکار گم کرده راه
منم احمدی شیر "میدان شاه"
ایا بوش بد ذات کافر سرشت
جهنم بود مر تو را سرنوشت
منم احمدی مرد خوش تیپ شیک
تو را میکنم حذف با یک کلیک
مرا دشمنانم شپش گفته اند
گهی هم به من گیوه کش گفته اند
ولی دوستانم بگویند من
شدم برتر از رستم پیلتن
چنانت بکوبم به بمب اتم
که غوغا شود توی پاریس و رم
همانسان که کشتم هزاران پزشک
به برجت زنم موشک الزرشک
بیا توبه فرما مسلمان بشو
بیا صاحب نفت ارزان بشو
برس خدمت سیدعلی جان ما
توی قصر او باش مهمان ما
بزن یک دو بستی که حال آورد
"کرامت فزاید کمال آورد"
بزن بوسه بر دست آن خوبرو
بده خمس اموال خود را به او
بکن نام خود را عوض ای کذا
بشو بوشعلی یا بشو بوشرضا
پس از آن برو در جهان جنگ کن
بکن ریشه کفر از بیخ و بن
بکش هرچه کافر بود در جهان
پس از آن خر خویشتن را بران

بوش:
برو درش را بگذار جوجه.

برای خواندن مطالب حسین پویا به وبلاگ زیر مراجعه کنید
http://hosseinpooya.blogspot
.com/

Thursday, August 24, 2006

من اولین لباس شخصی بودم! نامه شعبان جعفری به احمدی نژاد

من اولین لباس شخصی بودم! نامه شعبان جعفری به احمدی نژاد
هادی خرسندی
سلام داشی.دیدم شوما واس رئیس جمهورا کاغذ مین ویسی گفتیم مام واس یه رئیس جمهوری بن ویسیم. بعدشم دیدم تو واس هرکی مین ویسی جوابتو نمیده گفتم مام واسه یکی بن ویسیم که ایشاللا جوابمونو نده.خلاصش از بین همه رئیس جمهورای عالم و آدم شانس خودت زد. زمونه رو می بینی داش محمود. تو الان باس نوچه خودم بودی. بگم اینو بزن بزنی بگم اونو بزن بزنی بگم شیکم اونو سفره کن، سفره کنی بری نفتم بیاری بذاری سر سفره اش!از کجاش برات بگم داش محمود. من که با شوما مخالفم. من نوکر شا بودم. من و شا خیلی به هم شبیه بودیم. یه شباهتمون این بود که هردومون لقب داشتیم. لقب اون آریامهر بود لقب من بی مخ، امّ برعکس بمون لقب داده بودن. اعلیحضرت مخ نداش به امامزّزمون. اگه مخداش که اینجوری نمیشد زبون بسّه. باس به اون میگفتن ممدبی مخ. منم که خدائیش از اون آریامهرتر بودم.راسّی میدونی من مخترع لباس شخصی ام. ُیعنی پیشکسوت لباس شخصی حاجیته. اصلاً کسوت یعنی همین لباس شخصی. حالا شوماها دارین اَمن تقلید میکنین ولی اولین لباس شخصی بعد از مشروطیت من بودم. الله کرم، ده نمکی اینا جوجه ان نوکرتم. ما بودیم لباس شخصی. اونم بی موتور. مام مث لباس شخصی های شوما نوکر امیرالمؤمنین بودیم و منتظر صابزمون.الاهرزط دوتا مشاور داشت. من بودم و احسان ترقه. احسان ترقه باسواتمون بود. خیلی کتاب خونده بود اما وقتی میرفت، الاهرزط اَمن میپرسید. منم بش میگفتم نوکرتم این احسان ترقه کسشعر میگه. الاهرزطم زود قبول میکرد. میگفتم الاهرزط شوما اگه مارو مغز متفکر قبول داشته باشی دیگه احتیاج به احسان ترقه نداری. بش میگفتم این احسان ترقه آخرشم میره با آخوندا میبنده اما شا بازم راش میداد. آخرشم همون شد که من گفتم. به احسان ترقه گفتم تو باس الاهرزطو چیزخور کرده باشی. میگف چرا به من میگی احسان ترقه؟ اسم من احسان نراقیه!چی بگم دیگه داشی. نمیدونم چرا برات کاغذ مینویسم. همین موضوع لباس شخصی رومیخاسم بگم. مام خلاصه مخالفارو لت و پار میکردیم. الاهرزط به اون ساده گیم آریامهر نشد، کلی کشت و کشتار کرد بنده خدا. با منم خیلی ایاق بود. میگفت مصدقیارو بزن میگفتم چشم. میگفت چپارو بزن میگفتم چشم. میگفت هرکی نفس کشید بزن میگفتم آی نفس کش! بیا جلو که اوامر مطاع الاهرزطو با گزلیک بهت ابلاغ کنم.ضامندار من در خدمت تاج کیان بود. دیهیم شاهنشاهی رو نوک چاقوی حاجیت میگشت. واسه اینم اسممو گذاشته بودن «شعبان تاجبخش». جنایت نبود که نکرده باشیم. اراذل و اوباش بودیم دیگه. ولی خب از میون خودمون هیچکی شا نشد. باز خوبه شوماها یکی از خودتون رئیس جمهور شد. اما خوبیش اینه که نه شوما نه ما در هیچ وضعیتی دین و ایمونمونو نباختیم و اسلاممونو از دس ندادیم. واسه همینم مولا علی همیشه هوامونو داره. داش اهمدینجات، مام خیلی زدیم، خیلی کشتیم اما انگوش کوچیکه ی شماهام نیستیم. امروز که من دارم میمیرم صبح بیسهشمرداده. در یک چنین روزی بود که من شاهو گوذاشتم سرجاش. واسه من امروز تولدی دیگره. شده ام عینهو فروغفرخزاد. شام همینجور. واسه اونم تولدی دیگر بود. یادمه تیک تیک میلرزید. باورش نمیشد برش گردونیم. یه روزم گف منو سیا برگردوند. گفتم الاهرزط چاقوی ما نمک نداره.دم خدا گرم که میخواد همین امروز مارو ببره ما رفتیم. اون دنیا می بینمت. علی یارت. شعبون.