Thursday, March 01, 2012

هشتاد میلیون نفر به کنار صندوق های رای رفتند و رای مثبت خودرا به جمهوری اسلامی در صندوق ها ریختند

خبرنگار صدا وسیمای جمهوری اسلامی . من اینجا در کنار یک صندوق رای در علی آبا د جنوبی هستم . من میخواهم با یک کودک سه ساله که میخواهد با شور وشوق هرچه بیشتر رایش را به صندوق بینداز د مصاحبه کنم . اسمت چیست کوچلو : جواب حسنی . خب حسنی جون این چیه دستت . این . این این رای من است . حالا چرا تو شلوارت جیش کردی ؟ حسنی : آخه مامانی گفت اگر رای ندیم کتک میخوریم

خبردوم . خبرنگار صدا وسیمای جمهوری اسلامی در علی آباد غرب . من اینجا درکنار صندوق رای هستم شور و حال زیادی برپاست . الان یک تابوت را اورده اند اینجا . آقا این تابوت برای چیست . جواب . یک مرده است . امده چه بکند اینجا . خب آمده رای بدهد آقا . من حتی به شما میخواهم دست مرده را نشان دهم که چطور رایش را درصندوق بدست خودش انداخته است !

خبرسوم . خبرنگار صدا و سیمای جمهوری اسلامی . من اینجا دم صندوق رای در علی آباد شرقی هستم . یک نفر مومن با خدا را می بنیم که 10 برگه رای را میخواهد به صندوق بیندازد . درکنار صندوق رای صندوق های ساندیس هم به میزان کافی وجود

خبر چهارم بینندگان و شنوندگان گرامی الان شما پشت سر من در حوزه رای گیری علی آباد شمالی صفی از اطفال زیر 10 سال را می بینید که با چه شوق و ولوله ای رای هایشان را به صندوق میریزند این روز تاریخی که روز بزرگ انتخابات توسط اطفال صغیر است را روز علی اصغر نام میگذاریم . این کودکان گرچه پدر ومادرهایشان درخانه مانده اند ولی به همت مدیر مدرسه همگی جای خالی والدینشان را اینجا پر کرده اند . درود براین کودکان که حوزه های رای گیری را پرکرده اند و انگشت توی چشم استکبار و فتنه کردند

Wednesday, October 18, 2006

نامه ششم( 6) حضرت امام خمینی قدس سره


فرج الله خاکخور تهرانی (دال – میرک)
طنز
نامه ششم( 6) حضرت امام خمینی قدس سره
درباره مقاله سایت ایران دیدبان علیه نامه پنجم فرج الله خاکخور تهرانی
و تاکید موکد حضرت امام از عدم درگیری با طوایف خطرناک و کثیر العده خاکخورها!
بسمه تعالی
فرزند عزیزم
لکن امروز، بنده بر حسب عادت قدیمه، تازه خواب قیلوله را آغاز به ابتدا نموده بوده بودم ،و با کمال مسرت داشتم خوابی از ایام حیات پر برکت و رحمت خودم را مشاهده نموده می نمودم، و به رای العین، و رویای صادقه می دیدم، که چطور دارم احکام اعدام و تعزیز و تقتیل و قصاص وکشتار را صادر نموده و امضا و مهر می کنم و توسط شما نورچشمان عزیزم به اجرا می گذارم! و یک حالت فرح وسرور و بهجت و مسرت قلبی و ایمانی عجیبی داشتم در این گوشه اسفل السافلین و در عالم خواب، که مع الاسف دیدم کسی دارد مرا تکان می دهد!، که بنده بناچار از آن حالت خوش یقظه القیلول وضغضغه الشیطوربیرون آمده، و دیدم مثل اکثر اوقات آسید احمد آقا هست، که آمده اخبار تازه بیاورد، و اوقات بنده را تلخ بکند،که البته همین طور هم شد!.
حاج آقا احمد آقا، رقعه ای به بنده داد، که در آن رقعه بنده متوجه شدم که سرکار، خطا نموده واشتباه فرموده، وپای مبارک را از نعلین خود مع الاسف خارج نموده، و به کفش شخص علی الظاهر مشکوک الناحیه و مجهول الهویه ای، بنام فرج الله خاکخور تهرانی نموده اید! که مطالعه این رقعه، از جهات مختلفه و کثیره، باعث کدورت خاطر بنده گردید، که لاجرم از واجبات عینی دیدم، که بنده بعضی از نقاط مابین الکدوره را اشاراتی بکنم ،که امید بنده این است که سرکار متوجه گشته، و از این به بعد در موقع چیز نویسی بذل عنایت بفرمائید که گفته اند: العاقل یکفیه الاشاره! والجاهل لایکفیه المناره! که معنی اش این میشود که: برای برادر عاقلی مثل شما همین انگشت اشاره هم البته کفایت می کند، و خدا کند که کار به آن قسمت دوم نکشد که مشکلات عدیده ایجاد خواهد نمود.
امامساله و نکته اول، که سرکار باید مورد عنایت کثیره قرارش بدهید، این هست که راس مبارک را در زیر برف ننموده، و هر کس و ناکسی را، که دارد علیه بنده و سرکارچیز می نویسد، از بقایای این گروهکی که، بیست و چند ساله که می گوئیم بقایا!! و این بقایا همچنان زیتونه های بقایای ما را! ،گرفته است و دائم الاوقات لای تخته گذاشته و می گذارد، ومع الاسف ولمان هم نمی کند، ندانید و نخوانید، که در این جمهوری شریف! چنانکه خود سرکار بیش از بنده می دانید، اکثریت این مردم نمک ناشناس نامسلمان وکذا و کذا ،می خواهند به اسلام سیلی بزنند و سر به تن بنده و شما نباشد، و اگر مع الاسف یک دری بخورد به تخته ای! و یا یک توقی به تقی بشود!! و به قول علی پسر ابوطالب که به دست برادرمان ابن ملجم مجازات اسلامی شد،اگر آن روز «تغربلن غربله و تبلبلن بلبله» برسد ،سرکار باید مثل بنده رجاء واثق داشته باشید که این ملت کذا و کذا،چنان چوبی در تغربلن ما خواهد نمود و چنان بلبله!! من و سر کار را غربله خواهند نمود! که نه مسلمان بشنود و نه کافر ببیند!ومنجمله از عمامه بنده و سرکار برای بول و غایط بچه های شیر خواره خودشان پوشک درست خواهند نمود ،وبرای اینکه سر بنده و شما البته بی عمامه و دستار نماند،خشتک شما را بر سربنده و خشتک بنده را بر سر آن برادر عزیزخواهند کشید، و کارهائی با ما خواهند نمود، که عجالتا نگفتن آن از گفتن اش بهتر است و بگذاریم تا وقتش بشود و ببینیم چه خواهد شد البته. در ادامه عرایضم و برای اینکه سرکار متوجه وجه خطیر مساله بشوید و بدانید و آگاه باشید که، خدای ناکرده نباید با اشخاص مشکوک الهویه و خطرناکی، امثال این فرج الله خاکخور تهرانی شاخ بازی بکنید! و چیز مبارک خودتان را به خطر بیاندازید! باید توجه بفرمائید که، در همین تهران کذا و کذا، که به حول و قوه الهی، حدود چهارده پانزده میلیون نفوس به هم زده است، شما اگر بگردید به رای العین ملاحظه خواهید فرمود،و حدود ده دوازده میلیون آدم را از ذکور و اناث مشاهده خواهید کرد که، از دست شدائد و مصیبتهائی که بنده و شما بر سرشان نازل نموده ایم، به فرج الله،یعنی به یک فرجی از جانب الله! ، یعنی یک گشایشی از طرف خداوند متعال و یک فرج الهی، که البته همان سرنگونی جمهوری اسلامی است دل خودشان را امید می دهند!! و مع الاسف وقتی که خوب مداقه می کنیم می بینیم که عجبا که فامیل تمام اینها هم خاکخور تهرانی است!! و این مساله هم بسیار عجیب است! و هم بسیار خطیرکه توضیحش البته ازاهم مهمات و از اوجب واجبات است.
فرزند عزیزم باید توجه لازم را بفرمایند که این آدمهائی که عرض کردم همه آنها شده اند خاکخور تهرانی!، قبلا فامیلهاشان خاکخور تهرانی نبود! و اینها قبل از این که جمهوری منحوس ما بر سر کار بیاید!،اکثرشان به اندازه لازم آب می خوردند! و نان و گوشت و میوه جات می خوردند! و غلات و سبزیجات و بقولات و تره بار می خوردند! و گوشت مرغ و جوجه و گاو و گوسفند می خوردند! وخلاصه چیزهای مختلف الطعم واللون میخوردند!، و هر کدام هم فامیلشان با بقیه تفاوت داشت، ولی، خوشبختانه ما با عنایات اسلامی خودمان، و با جمهوری اسلامی خودمان،ما آمدیم تا اسلام این آدمها را درست بکنیم، آمدیم این آدمها را از دنیا پرستی دور نموده، وبه انها عنایت کردیم !و آنها را به معنویت و زهد و آخرت طلبی هدایت کردیم! ومنت بر سرشان گذاشتیم!و بحمدالله والمنه کاری نموده ایم که، تخم مرغ دو ریالی را بخرند دانه ای 200 تومان وشاکر هم باشند، و بعون الله تعالی نهایتا به روزگاری کشانده ایم و هدایت و ارشادشان کرده ایم ، که از شدت بیچارگی باید بروند خاک بخورند! و البته خداوند متعال را هم شکر بکنند! ، بنابراین جنابعالی توجه و عنایت بفرمائید، که این خاکخورهای کذا و کذا، در تهران طایفه بسیار بزرگی هستند که روز به روز هم بر تعدادشان دارد افزوده می شود، وبجز در تهران، در سراسر مملکت در همه جا هستند، ولازم است که مطلع باشید که، اکثریت قریب به اتفاق خاکخورهای تهرانی قرابت دارند با خاکخورهای اصفهانی، و خاکخورهای اصفهانی قرابت دارند با خاکخورهای بلوچستانی و کرمانشاهی و یزدی، و خاکخورهای بلوچستانی و کرمانشاهی و یزدی قرابت دارند با خاکخورهای خرا سانی و آبادانی و خوزستانی ولرستانی و کردستانی واینها همه قرابت دارند با سایر خاکخورها در سراسر این مملکت، که البته همه در سراسر مملکت از شدت فقر کارشان کشیده به خاکخوری و با هم فامیل شده اند!، والبته این قرابت می تواندآخر الامر خطر بزرگی برای جمهوری ما به وجود بیاورد،! یعنی در نهایت مواجه بشویم با شورش و انقلاب میلیونها خاکخور!! و بر اثر شورش خاکخورهادر سراسر مملکت، یکمرتبه ببینیم که جمهوری ما سر نگون شد و مع الاسف همشهریان عبید زاکانی هم از راه دارند میرسند! و آن وقت معلوم نیست که چه خاکی باید بر سر مبارک خودمان بریزیم.
بنده با این که اطمینان کافی دارم که سرکار به یمن خدمت به اسلام و مسلمین،مانند سایر برادران و خواهران مزدور، مشکلاتی از لحاظ حوائج مادی نداشته و لاجرم عنایتی به جداول قیمتها ندارید!! ولی علی ای حاله باید توجه بفرمائید در مملکتی که:
قیمت گوشت گوسفند، یعنی گوشت امثال بنده! کیلوئی 6400تومان است!، و قیمت گوشت گوساله یعنی امثال سرکار 6200 تومان است!، و گوشت مرغ 2000 تومان است!، و یک ظرف ماست 600 تومان! و یک شانه تخم مرغ 1800 تومان! و سیب کیلوئی700تومان! و پرتقال کیلوئی 1300 تومان! و لوبیا کیلوئی 1000 تومان! و پیاز کیلوئی 300تومان! و برنج داخله کیلوئی 1200 تومان! و کره کیلوئی 3500 تومان! و شیر لیتری 650 تومان! و ششصد گرم نان 40 تومان! و یک کیلو قند 1050 تومان! است،البته اکثریت قریب به اتفاق مردم این مملکت مجبور می شوند با این فرج الله خاکخور تهرانی کذا و کذای مجهول الهویه و مشکوک المذهب و المرام ، فامیل شده و اجماعا در نقاط مختلفه کشور خاک بخورند و خداوند متعال را شکر بکنند.
در توضیحا واضحا بیشتر این که، جنابعالی توجه بفرمائید که حقوق یک کارگر رسمی در جمهوری عدل اسلامی حد اکثر 155000 تومان و حقوق یک کارمند 200000 تومانست اگر این مردم کذا و کذا خاک نخورند چه بخورند؟ در مثل که مناقشه نیست، جنابعالی فرض را بر این بگیرید که، یک کارگر و زن و سه فرزندش تصمیم بگیرند برای رعایت حفظ الصحه و رعایت حیات وحش و محیط زیست بروند و از اعضای حزب سبزها شده، ومثل جد و جده مان در بهشت فقط تفاح یعنی از سیب درختی بخورند . سرکار محاسبه بفرمائید که هر نفر از آنها اگر در هر وعده سیصد و بیست و پنج گرم سیب که بخورند، این خانواده هر روزبه پنج کیلو سیب درختی نیاز دارد و محتاج است، که قیمت این زنبیل سیب پنج کیلوئی اجماعا می شود سه هزار و هفتصد و پنجاه تومان،این مبلغ را سرکارکه ضربدر سی بفرمائید می شود 112500 تومان مخارج غذای آنها!! در ماه و30750تومان می ماند برای مخارج اجاره خانه و ایاب و ذهاب و لباس و سایر چیزها !!. تازه همین حقوق را هم، اعلام شده که به بعضی ها ماههاست نداده اند، و همینطور خبر می رسد که دائم الاوقات! هزار نفر هزار نفر و ده هزار نفر ده هزار نفر دارند اینها را اخراج نموده، و از کار بیکار می کنند که خودتان از بنده بیشتر مطلع هستید! ، وهمینطور است که اینطور می شود که، در مقابله با این خاکخورها کار سخت و خطیر می شود. البته بنده اطلاع کامل دارم که در مقابله با این خاکخورهای کذا و کذا که خاک می خورند و البته اگر چه خطرناک است چندان اهمیتی ندارد!! فراوانی نعمت و ثروت در جمهوری ما قابل مقایسه با هیچ جائی نیست و نخواهد بود! چنانکه پسرآقا شیخ اکبر رفسنجانی با عرق جبین و کد یمین، یک قلم 15000000پانزده میلیون دلار در معامله با شرکت نفت نروژی عواید داشته است و البته در پرهیزگاری و خدا ترسی این جوان مانند والد مکرمشان نه جای شک است ونه محل تردید!. نمونه دیگر را از جناب واعظ طبسی که از عاشقان مخلص حضرت ثامن الائمه علی ابن موسی الرضاست مثال می آورم! ایشان که ملای زاهد و فقیری هست و دائما مشغول دعا و نماز و ذکر آخرت، یک قلم سرمایه 15000000000پانزده میلیارد دلاری بنیاد رضوی را در ید قدرت دارند و دائم الاوقات نیز خداوند متعال را شکر می کنند به طوریکه فرزند دلبندشان جناب حاج آقا ناصرآقا که شغل کوچکی هم به عنوان سر پرست منطقه آزاد تجاری سرخس دارند، در مرز ایران و ترکمنستان برای مراسم افتتاح مبلغ دو میلیون و سیصد هزار دلار از جیب مبارک و بخاطر خیرات و مبرات و خمس و ذکوه و رد مظالم وچیزهائی نظیر این می پردازند و گویا برای ایشان صیغه های نصرانیه از خارج کشور می آورند تا البته در مرحله اول آنها را به اسلام هدایتشان کنند. حالا اینها به کنار! بنده با خبرم که برادرانی مثل آقا محسن رفیقدوست که در اسلام و ایمان و زهد و تقوای ایشان شکی نیست با ثروت ناچیز 200000000 دویست میلیون دلاری خودشان وحاج آقا عسکر اولادی باثروتی که به دلیل کار شاق فروش نخود و لوبیا! به زحمت به 400000000چهارصد میلیون دلار می رسد در جمهوری ما با تمام زهد و فقر دارند در رفاه کافی زندگی خودشان را گذرانده و بجان بنده که بنیاد گذار این جمهوری هستم دعای خیر می کنند!.البته توجه دارید که حاج آقا محسن رفیقدوست، از آنجائی که علاقه به بهبود مریضهای اسلام دارند، و نیز علاقه دارند خانه سازی بکنند و سر پناه برای افراد بی خانه بسازند! این ثروت مختصر را از این طریق و از راه فعالیت در بنیاد نور و وارد کردن داروجات و شکر آلات و مصالح ساختمانیه و از راه حلال و طیب و طاهر کسب نموده اند.نمونه دیگر برادر آشیخ علی اکبر رفسنجانی است که با دانشی که در علم کیمیا و سیمیا و لیمیا دارند سر پرستی معادن مس را در کف با کفایت خودشان گرفته و در معادن مس توفیق یافته اند به کوری چشم دشمنان اسلام، مس را به طلا تبدیل نموده! و اخوی دیگر در رادیو تلویزیون مختصر پس انداز چند ده میلیون دلاری تهیه دیده اند! و اقوام و اقارب دیگرشان از جمله برادر عیال ایشان و عیال خواهر ایشان وعموزاده و خاله زاده و همشیره زاده ها و... زحمت کشیده و عرق ریخته و با صادرات پسته و ایجاد خطوط هوائی برای تسهیل مسافرت مستضعفین و تاسیس شرکتهای تولید اتوموبیلهای کره ای برای خدمت به درراه ماندگان و ابن السبیل، و تاسیس شرکتهای نفتی، و راه اندازی شرکت ایجاد مترو که تا کنون هفتصد میلیون دلار سرمایه به کار انداخته، از راه حلال ثروتی که کم کم دارد ارقامش سرگیجه می آورد تهیه بنمایند. فقیرترین عضو خانواده اکبر آقا البته پسر ایشان آقا یاسر آقاست که یک قلم سی هکتار زمین در لواسانات دارند ،که از قرار هر هکتاری چهار میلیون دلار می شود 120 میلیون دلار ناچیز! البته آقا یاسر آقا در بلژیک، درس تجارت خوانده و این مایملک ناچیز را از شدت علاقه به کودکان مملکت و تاسیس کارخانجات غذای کودک! و آب آشامیدنی،و ماشین سازی تهیه کرده است. حالا بگذریم از میلیاردها پولی که این خانواده شریف در بانکهای لوکزامبورگ و سوئیس به حساب مستضعفان سپرده اند تا انشالله در روز مبادا به مردم محتاج وفقیرکمک بنمایند، ونیز کنترل اسکله های تجاری مربوط به مناطق اقتصادی در خلیج فارس و تاسیس هتلهای زنجیره ای در تایلند و دوبی و گوا، و بسا تلاشهای تحسین انگیز دیگر که همه و همه شایسته سپاسگزاری است و نشان می دهد در این جمهوری اگر میلیونها میلیون خاکخور وجود دارد، در بنا و بنیان و در اساس اساسا فقری وجود ندارد!و حتی انسان مسلمان و مومن اگر همت بکند،در این مملکت می تواند بجای این که خاکخور شود و خاک بخورد، هر سه وعده صبحانه و نهار و شام خودش را طلا و جواهر بخورد، و کم هم نیاورد. بنده به همین مقدار توضیحات مختصراکتفا نموده، و بیشتر از این سرکار را به مجلات مختلفه اقتصادی و گزارشات متعدده از وضعیت اقتصادی خاکخورها و طلاخورها در جمهوری اسلامی احاله می دهم، و از جمله سرکار می توانید به مجلات اقتصادی و معتبر فوربس مراجعه بفرمائید و بدانید در مملکت چه خبرهاست! و جها و چها در جریانست، و مساله فقط مساله این گروهگ، و بقایای این گروهگ از خدا بی خبر منافقین نیست! و این فرج الله خاکخور خبیث هم از این بقایا نیست! که خاکخورها فراوان هستند، و به یمن آن رفاه اقتصادی عجیب و غریب طلا خورهای مومن و مسلمان است که، چنانکه اطلاع دارید بیش از سیصد هزار تن زن و دختر مومن و مسلمان خیابانی، در پایتخت و مرکز جمهوری اسلامی و مملکت شیعه اثنی عشری ما و جود دارد، که هر روز هم دارد با پیشرفتهای این جمهوری! بر تعدادشان افزوده می شود، و اینها هم همه البته، از قوم و قبیله خاکخورهای ملعون هستند، که نمی توانند با معنویت و ایمان اسلامی خودشان را کنترل نمایند، و خاک بخورند و خدا را شکر کنند وبرای خرید نان و شیر و پرداخت بهای آن است که اینها مع الاسف می آیند در خیابانها، و آبروی اسلام را می برند. اینطور هست که بنده سرکار را توجه می دهم که،در چنین مملکتی و چنین وضعیتی! بنده و سرکار و سایرمسئولان نظام، از آسید علی آقا گرفته، تا آقا محمود آقا، با ایمانی اسلامی گرفته ایم و روی سرنیزه نشسته ایم!! و این سرنیزه همان شرایطی است که خدمت شماعرض کردم ،وسرکار عنایت دارید، که البته می شود بر سریک نیزه یک مدتی تکیه کرد، ولی نمی شود روی آن به نشست که خوف آن هست که، یکمرتبه آن سرنیزه از نواحی تحتانی وارد بشود و از نواحی فوقانی خارج بشود که اگر چه این عمل جایز نیست ،البته همین طور هم خواهد شد و این بقایای گروهک منافقین هم از آنجا که در اساس تکیه شان را بر خلاف من و شما که داده ایم به آن سرنیزه، داده اند به این خاکخورهای خبیث، و ازآن اول کار هم می خواستند کارها بیفتد به دست جماعات ملعون خاکخور، وما نگذاشتیم و نپذیرفتیم، وبه همین دلیل هم آنها را گرفته و کشته و می گیریم و می کشیم، اینطور نیست که از بین بروند که تا این خاکخورها هستند این منافقین از خدا بی خبر از بین نمیروند علی ایحاله انقلابی خواهد شد که به طور جمیع الاطراف ترتیبات ما را مرتب خواهد نمود وخیال سرکار راحت باشد که به حول و قوه الهی این ما هستیم که علیرغم ثم استقامو،آخر الامربه طور قوی و محتوم زرتیشن خواهیم شد و زحمت را کم خواهیم کرد. در رقعه سرکار یک مطالب و نکات دیگری هم در باره لمپن بازی و این چیزها وجود داشت و ملاحظه شد که به دلیل طول مطلب بنده سعی می کنم در نامه بعدی سرکار را در جریان قرار بدهم و شما را هدایت بفرمایم که گفته شده است هدایه الجهلاء بالجهلا من اهم وظایف السفهاء والحمقاء و ثم استقاموا حتی زرتیشن جمیعا من الصغیر و الکبیر!
روح الله الموسوی الخمینی (راحل)

Tuesday, October 17, 2006

نامه پنجم(5) حضرت امام خمینی قدس سره




فرج الله خاکخور تهرانی
طنز
نامه پنجم(5) حضرت امام خمینی قدس سره
به مسئول تحریریه سایت ایران دیدبان و تقاضای
اخراج یکی از اعضای هیئت تحریریه ایران دیدبان

بسمه تعالی
لکن بنده نمی دانم، از بابت خطاهای متواتره و متکاثره شما، در اینجا از کجا خاک پیدا بکنم، و بر سر خودم بریزم، چون مع الاسف اینجا هر چه هست انواع نیمه سوزهاست! ، هر چه هست انواع خاکسترهاست!،انواع فلافل وخرادل ونوشادرات است و هیچ نوع از انواع خاک پیدا نمی شود که تا بنده بر سر خودم، و همچنین حاج آقا احمد آقا از دست شما برادران و خواهران بریزم .
در اینجا که جز حاج آقا اسدالله و سید احمد آقا کسی نیست و بنده نمیدانم چه باید بکنم؟ بنده از بابت مسامحات دائم التواتر و کثیر التزاید شما، حتی این فرصت لازمه را هم ندارم، که مطالعات علمیه خودم را، نزد استاد الاساتید ازل و ابد خود، تلمذ نموده وتکمیل بنمایم! ، از جمله دیشب تا نیمه های شب با برادرمان جناب ابن ملجم، که در رابطه با ضربت زدن او را دعوت کرده بودم که بیاید خدمت بنده، و با شیطان رجیم که تازه از سفر تهران برگشته بود و سلام و دعای سید علی آقا و برادر عزیزم آقا محمود و سایر علمای جمهوری را برای ما آورده بود اوقات بسیار خوشی داشتیم! وبا جناب شیطان صحبتی داشتیم، و داشتیم،شکیات خود را در باب خلقت، ودر باره این مشکل غامض که:
چطور شده که خداوند متعال علیم که همه چیز را از قبل می داند! و سر رشته تمام امور چه در گذشته و چه درحال و چه در آینده در ید اقتدار اوست و البته بوده و خواهد بود، و خودشان هم در باره این امر فرموده اند و تعز من تشا و تذل من تشا! یعنی: من هستم که عزیز می کنم، چنانکه ما را کرده و من هستم که بدبخت و بیچاره می کنم!چنانکه بحمدالله ملتی را اینطور کرده! و همچنین گویا در باب خلقت فرموده است که: ما رمیت اذ رمیت! یعنی در دل شبهای تاریک! این شما نیستید که تیر می اندازید! بلکه این من بوده ام که انداخته ام تیر را! و من هستم که تیر را می اندازم بجائی که باید و شاید! و به همین علت هم که ایشان تیر را انداخته اند و بحمدالله تیر به هدف برخورد کرده است به ما می گویند «آیه الله!!» «آیت» هم البته به معنی «نشانه» است!! حالا چطور شده که ایشان که قاعدتا تیر را باید انداخته بوده باشد! آمده و از دستش در رفته! و یک آدمهائی مثل بعضی از ما آخوندها را و یا شما برادران و خواهران شریف و مزدور را! با این صورتها و سیرتهای منحوس و واجب الکفاره! خلقت نموده، و باعث شده است که این همه فساد و جنایت و خیانت نموده، و ملتی را بیچاره کرده!! و دنیائی را بهم بریزیم، و طوری بشود که پاره ای از آدمها اساسا بخاطر این کار،یعنی خلقت امثال بنده و شما، در عقل و شعور علت العلل، و استقص فوق استقصات، یعنی، پروردگار شک بکنند را، بر طرف می کردم، و از شیطان داشتم این سرخفی اکبرو رازمکتوم اعظم را می شنیدم که:
خلقت ما آخوندها و شما برادرها و خواهرها! در اساس کارخداوند متعال نبوده، وکار ایشان ! یعنی جناب شیطان! بوده، و ایشان یعنی جناب شیطان محبت و عنایت فرموده و به دلیل این که مسامحه ای در ذکر بسم الله درموقع اذ رمیت انجام شده! ایشان یعنی جناب شیطان، که معمولا در خانه علمائی مثل ما تردد دارند!! از فرصت حسن استفاده کرده و انداخته اند، ومارمیت کرده اند، وجماعتی از ما آخوندها و شماها را خلق نموده اند! وبخصوص بر خلاف سایر علما که در کارخانه و به صورت سری سری و اتوماتیک و گویا در انگلستان و در کارخانجات روایال و سلطنتی، به صورت جوجه های ماشینی ما رمیت میشدند و ساخته می شدند! ایشان، خود بنده را لطف کرده، و با دقت مخصوص و به صورت دست ساز ساخته اند،والبته بعد از پایان کار!این خلقت را به ریش پروردگار بسته اند تا باعث گمراهی مردم بشوند!، در هرحال مشغول صحبت بودیم و بنده داشتم این ماجرا را می شنیدم که: یکمرتبه حاج آقا احمد آقا ،در حالیکه با یک دست کامپیوتر هندی خودش را گرفته، و با دو تا دست دیگرش!بر سر و کله خودش می کوبید، و چشمهایش از شدت گریه در آن هوای سوزنده به طور عجیبی ! بخار می کرد، به طرف ما آمد و گفت: تماشا بفرمائید! که دوباره برادران و خواهران اطلاعاتی چه دسته گلی به آب داده اند! و چه خاکی بر سر ما نموده اند! بنده هم که هنوز از حالت تحیر،بخاطر نامه های مسعودین به خودم نیامده بودم! گرفتم کامپیوتر احمد آقا را! ومطالعه کردیم به اتفاق شیطان و آن تخم شیطان سه نفری!، و از شدت تحیر و تعجب، اضافه بر دودهائی که در اینجا به دلیل گرمی فوق العاده ازمنخرین و مقعدین و تمام منافذ فوقانی و تحتانی ما بیرون می آید، دود دیگری هم بر این نوع دودها اضافه شد، و از کله ما و شاخهای مبارک شیطان،دود تحیر و تاسف بلند شد! .
برادر عزیز!
آخر این کدام حمار طویل الگوشی ست، که گرفته این ترجمه مقاله خبرنگار نشنال پست را زده است در سایت ایران دیدبان!. این کدام گوساله گابی است، که مقاله ی کودکان جنگجو آن هم قسمت پنجمش را گرفته زده دراین سایت شریفی که، در طول ماه که می آید ومی رود، یک صد صد و پنجاه تائی مقاله می زند علیه این منافقین از خدا بی خبر! و وفادار ترین برادران و خواهران مزدور و جنایتکار شریف و زحمتکش ما از صبح الی شب و از شب الی صبح در آن دارند چیز می نویسند علیه این منافقین!.
بنده از همین جا حکم می کنم!دستگیرش کنید کسی که این کار را کرده است! این را بگیرید و بدهیدش به دست برادران وزارت اطلاعات ما ، یعنی خودتان بگیریدش و بدهیدش به دست خودتان!!تا مشخص بشود که ماجرا چه بوده است؟.
بنده در اینجا و در حالی که دستم از چاره کوتاه است! دچار این ظن و گمان هستم که، همانطور که ما تلاش کردیم برادر عزیزمان سعید کاناداچی که اگر چه فامیلش سلطان دارد ولی برای رد گم کردن است و ایشان بیشتر امامپور هستند را به عنوان نفوذی نظام به ترکیه فرستاده و او را به مجاهدین قالب بکنیم و نشد و آنها مع الاسف متوجه شدند و او را چرب نموده و همراه با یک بیلاخ منافقانه و ضد اسلامی !!این برادر شریف را به عنوان نفوذی به ریش ما بستند و به ما قالب نمودند!! اینها موفق شده اند شاید یک نفری را نفوذ بدهند در اینجا! تا ترجمه این مقاله را بزند در ایران دیده بان!! و زحمات ما را بر باد، و مع الاسف باد بر زحمات ما و شمابدهد. تمیدانم که چرا بنده بعد از مطالعه این مقاله بی اختیار به یاد والد مرحومم و خاطرات شیرین هندوستان افتادم.
بنده وقتی که طفل بودم و در هندوستان با ابوین خود در کلکته زندگی می کردم، گاهی اوقات که سوار بر فیل می شدیم تا به زیارت و به بنارس به تماشای مارگیری برویم، بنده بر پشت فیل از ترس خودم را خراب می کردم وابوی بنده به زبان نیمه هندی و نیمه عربی می فرمود: روحی جانکم !جدا که تغوط کرتاهه! ، حالا بنده هم به شما باید عرض بکنم که جدا که تغوط کرتاهه وبه ترکی هم اضافه می کنم که حقیقتا آفتابه گتیر!!
برادر عزیز!
.بنده از جنابعالی سئوال می کنم، که آیا شما این مقاله را مطالعه و قرائت فرموده اید؟. الان حدود چند ماهی است که اخوین ما و این برادرانی که با انجمنهای نجات کوشش می کنند جمهوری اسلامی را نجاتش بدهند، در بلاد غرب دارند شب و روز عرق می ریزند، و گاهی از شدت تلاش و زور زدن به بیمارستانها مراجعه نموده وفتق و برخی نقاط حساس را بخیه می زنند، که اثبات بکنند که: این منافقین از خدا بی خبر افراد را بزور نگهشان می دارند در عراق! و زندانشان می کنند! و ضرب و جرحشان می کنند! و نمونه هم این مسئله سمیه محمدی است، واین مقاله کذا و کذا!!. ولی با اینهمه تعب و رنج و زحمات عدیده و این عرقریزانها، این مقاله ملعون نشنال پست! چنان کاری انجام داد و چنان گلابی بر سر و ریش ما زد ،که باید هر کداممان چندین و چند بار باید دوش گرفته و غسلهای ترتیبی و ارتماسی بجا بیاوریم تا خودمان را تمیز بکنیم.آخر
مگر بنده سابق بر این، به سرکار و سایر برادران و خواهران تذکر نداده بودم که بیش از این تدبر و تامل و دقت بفر مائید!
مگر بنده بعد از مطالعه تعدادی از مصاحبه های آن افرادی که از تپف به ما ملحق شدند و در مصاحبه هایشان گفته بودند که:
این منافقین از خدا بی خبر ما را در ترکیه گول زدند و گفتند بیائید تا از عراق شما را بفرستیم خارجه! ولی لد الورود به قرارگاهشان اول پولهای ما را گرفتند!! و بعد سی چهل نفر!! ریختند بر سر ما و ما را به مدت شش ساعت با مشت و لگد زدند!! و بعد چند روز ما را آویزان کردند!! و بعد به ما تفنگ و فشنگ دادند و گفتند باید با جمهوری اسلامی بجنگید!! و ما هم اجبارا چندین سال ماندیم و جنگیدیم! مگر من با مطالعه این مصاحبه های عجیبه و غریبه به سرکار نامه ننوشتم که مواظب باشید و هوشیار باشید و اشتباه نکنید در اینگونه موارد.
مگر بنده به سرکار و سایر برادران ننوشتم که:
اول این که ازتندروی دوری نموده ورافت و رحمت اسلامی را مد نظر قرار بدید و از سنگسار معدودی از برادران خاطی و مخطی وغالبین و مغلوبین و فاتحین و مفتوحین و ناصرین و منصورین و ضاربین و مضروبین و قس علیهذه چلوگیری بفرمائید چون در شرایط اضطراردر تپف وضعیت متفاوت بوده و بعضی از علما هم نظراتی دارند در باب کراهت و نه حرمت بعضی چیزها در سفر، و اگر قرار بر سنگسار باشد خیلی از علما ئی هم که از بزرگان جمهوری ما هستند به قول عبید زاکانی ملعون! ، بجز زندیق بودن بندیق هم هستند که مدارکش هم برای روز مبادا در نزد برادران اطلاعاتی ما مستور و محفوظ است وبه خداوند متعال باید پناه برد که بنده و شما هم اگر در تپف بودیم و می خواستیم به جمهوری اسلامی بپیوندیم معلوم نبود چه بلایائی بر سر هم می آوردیم که استغفرالله ربی و اتوب الیه!!
مگر بنده با توجه به این مصاحبه ها نفرمودم که به فرموده برادرمان عصفور! یعنی گنجشک توجه بفرمائید که به او گفتند : منار به آنجایت و گنجشک عرض کرد : اولا که من از پیروان خط امام و از خردادی ها نیستم ثانیا تکلیف مالایطاق نفرمائید و سوما یک چیزی را بگوئید که بگنجد!!
مگر بنده تذکر ندادم که توجه بفرمائید که به سرنوشت آن برادر بسیجی دچار نشوید که پس از پایان جنگ تحمیلی و رهائی از زندانهای صدام حسین کافر عفلقی آمد پشت تلویزیون و در بیان جنایات بعثیون گفت: اینها در دوران اسارت ما ،یا ما را مورد تجاوزات مکرر، آنهم از نوع غیر اسلامی بعثی قرارمان می دادند، و یا اینکه شهیدمان می کردند، و چون متوجه شد بند را آب داده است اضافه کرد البته بنده از زمره کسانی بودم که شهیدم کردند!! .
با اشارات مکرر بنده مگر عرض نکردم که دروغ را البته باید گفت که این مساله از اهم مهمات در جمهوری ما هست و گفته اند که النجاه فی الکذب! ولی توجه بفرمائید که دائم الاوقات باید صد گرم دروغ را به حدود سیصد گرم دجالیت قاطی نموده، و روزی سه بار به خورد مردم داد تا باور بکنند. به عنوان مثال بنده فراموش نمی کنم که در دوران کودکی گاهی از اوقات بنده برای خرید نخود و کشمش از جیب والد مرحوم خودم مقداری پول خرده سرقت می کردم، و اما مقداری از این پول را در جیب همشیره یا اخوی خودم قرار می دادم، و بعد خود بنده همراه با ابوی دزدها را پیدا می کردیم و تنبیه شان می کردیم و بخاطر همین هم ابوی به بنده مقداری پول خرده جایزه می داد! راه کار این است برادران عزیز! نه این که یکی بیاید بگوید مرا اینطور و آنطور می کردند. حتی این آقاسید احمد آقا هم با تمام هوش و فراستش!! وقتی این مصاحبه ها را می خواند از خنده به پشت افتاده و ریسه غیر اسلامی می رفت. بنده خدمت سرکار نوشتم ما خودمان در این زمینه تجارب عدیده داریم! ما در جمهوری عدل اسلامیمان چندین ده هزار نفر را کتکشان زده ایم! وهزاران هزار نفر را کشته ایم !افراد را انواع تعذیبها نموده ایم !و از جمله آویزانشان کرده و می کنیم! ولی کدام حماری باور می کند که سی نفر آدم یک نفر را به مدت شش ساعت کتکش بزنند و طرف زنده بماند! و بیاید پشت تلویزیون بلبل زبانی بکند !!یا یک نفر را یکشبانه روزآویزانش بکنند و دستهایش کنده نشود!! و بعد از آن هم تفنگ و فشنگش بدهند تا برود و با جمهوری اسلامی بجنگد!!! و او هم بجنگد!! واقعا این مقالات و ربط و ارتباط مسائل عجیب و غریب این مصاحبه ها، بنده را به یاد افتادن کلنگ از آسمان و بوق زدن درشکه و غش کردن آفتابه و آیه الله شدن سید علی آقا !وحل مشکل تمدنه به دست جناب خاتمی می انداخت! و مگر بنده اینها را نگفتم و جنابعالی راه و روش دیگری در پیش نگرفتید! پس چطور شده که این مصاحبه کودکان جنگجو را می زنید که به قول دکتر ساعدی که بنده فیلم گاوش را به دلائل خاصی علاقمند بودم و مع الاسف عاقبت کافر شد زرتیشن بشویم و کلکمان کنده بشود.
بر این سابقه ما مدتهای مدیده است زور می زنیم و اعلام می کنیم و تبلیغ می کنیم و اعلامیه و اطلاعیه می دهیم که:
این دختر را به زور برده اند!
اما عجبا که در مقاله ملعونه کودکان جنگجو بنده میبینم که این خانم با تلفن با وکیل صحبت نموده که :
نخیر بزور نبرده اند و خودش رفته است!
ما عرض کرده بودیم:
ابوی ایشان راضی نبوده
ولی مقاله می گوید:
که نخیر والد ایشان راضی بوده است!
ما عرض کرده بودیم که:
آنجا به زور نگهش داشته اند.
ولی مقاله می فرماید که:
دولت کانادا گفته چون هفتصد و سی روز دور از مملکت بوده پناهندگی اش لغو شده!
ما عرض کرده بودیم که:
وکیل می خواهد بیاوردش ولی این منافقین از خدا بی خبر نمی گذارند.
ولی مقاله می فرماید که:
این خانم تلفنی گفته بنده مجاهدم و نمی خواهم بیایم!!
ما و پدر ایشان و تمام برادران و خواهران شریف و مزدورعرض کرده بودیم که:
این خانم گروگان است!.
و دادگاه فرموده:
حرف ما مفت است چون او خودش گفته مجاهد است!
ما عرض کرده بودیم که:
او سال دو هزار و چهار می خواسته بیاید!
و او خودش می گوید:
در سال 2006 نمی خواهد بیاید!!
خلاصه بر دارید و قرائت کنید این مقاله را تا ببینید ما چه چیزها معروض داشته بودیم و وکیل و روزنامه و دادگاه چه چیزها فرموده اند و همین جاست که بنده با دچار شدن مجدد به چیز گیجه واقعا نمی دانم چه باید کرد و چه نباید کرد فقط در این چیز گیجه، به ذهن بنده دائم خطور می کند که: یا این برادر یا خواهری که گرفته و این مقاله نشنال پست را زده نوعی از انواعی است که نفوذ نموده، و یا به دلیل اوضاع در هم و برهمی که وجود دارد ایشان هم بسیاری از مسئولان جمهوری اسلامی دچار چیز گیجه شده است و توجه ننموده است و گرفته است و این مقاله ملعونه را زده است. در هر حال تحقیق بفرمائید و در اسرع اوقات بنده را از نتیجه کار مطلع نموده و توجه کافی و وافی بفرمائید که این گونه آبرو ریزی ها مکررو متواتر نشود که در هر حال آخر و عاقبت روشنی در انتظار ما و شما نبوده و نخواهد بود و خداوند متعال مع الاسف فرموده است فسیعلم الذین ظلمو ای منقلب ینقلبون که معنی سهل آن اینست که فسیعلم الذین می کند خداوند متعال آدمهائی مثل بنده وشما را که چطور هتکشان را پتک خواهد کرد که انشالله بزودی واقع خواهد شد. موفق و موید باشند تمام خواهران و برادران.
روح الله الموسوی الخمینی(راحل)








Thursday, October 12, 2006

نامه چهارم( 4) حضرت امام خمینی قدس سره



فرج الله خاکخور تهرانی
طنز
نامه چهارم( 4) حضرت امام خمینی قدس سره
و نارضایتی ایشاندر باره نامه مسعود خدا بنده
به رئیس کانون هابیلیان و باقی قضایا...

بسمه تعالی
لکن بدون مقدمه و با کمال تعجیل وتاسف! باید خدمت شما نور چشم عزیزم عرض بکنم، و تاکیدات موکده کرده بوده باشم، که با وجود علائق و روابط قلبیه و دینیه و دنیویه، که مابین بنده وجنابعالی وجود داشته و دارد و البته وجود خواهد داشت، بالحقیقه بنده در این ایام، هم از جانب شما، و هم از جانب ان یکی نور دیده «مسعود»، که بحمدالله و بعون الله تعالی، هر دو تاتان هم، در لندن و در جوار هم به سر می برید، بعد از مطالعه و تدبر و تامل در دو نوشته ایشان وسرکار، دچار «چیز گیجه متواتر»ی شدم، و یک حالتی وانقلابی در بطن و درون بنده دست داد که نه می شود گفت و نه شنید، که مسلمان نشنود و کافرهم البته نبیند!. بعد از مطالعه مکتوبات ! آقا سید احمد آقا هر چه طشت و دولچه بود آورد جلوی بنده، و لی بازهم کفایت غثیان ناشی از « چیز گیجه» بنده را ننمود، وباعث جریان و سریان کثیره و آبرو ریزی فراوان شد.حالا هم همینطور مضطجعا و مستلقیا دارم بنده تقریر می کنم، و احمد آقا تحریر می کند. بنده حالتم که بهتر بشود،البته به آن یکی مسعود نامه علیحده ای خواهم نوشت، و اشاره خواهم کرد که، با آن جوابت به نامه آن کسی که از تپیف نامه نوشته بود، و غفلت نموده و آن را در سایت خودت درج نمودی، به طور جد تمام رشته ها را پنبه نمودی و تمام بندها را به آب دادی و تمام گلابها را به مصرف رساندی!. و تمام اسرار را آشکار کردی.
آخر برادر مکتبی و نور دو دیده !ما با خودمان تامل و تفکر و تدبر می نمودیم که سرکار آنطور که در رساله و کتاب خودت نوشته ای، سالها ی متمادیه و مدیده و عدیده در کارهای بین الملل و امور مربوط به سیاسیه بوده ای! حالا چطور است که به اندازه ابل دوکوهانه افریقی و حمار اسود قبرسی و نعجه یعنی بز پاکستانی هم، فهم غوامض مسائل پلتیک را نمی کنی! چرا تامل نمی نمائی که آن کسی که از تپف نامه نوشته بود، آمده بود و از مرز سرکار با جمهوری اسلامی، ومرز سرکاربا انواع قواتل و سوارق و جوانی و اراذل ! سئوال کرده بود ،که شما در اساس عرض فرمودی که: مرز که هیچ! دیگر در اساس درزی هم وجود ندارد و درز ومرز چنان یکی شده که در اساس دیگه قابل تشخیص نیست! و با این جواب سرکار، دیگر گمان نکنم که سرکار در اساس به عنوان وسیله ای مع الاسف مستعمل، برای جمهوری عزیز ما مورد استعمالی داشته باشد وبه نظر بنده بهتر است ایشان زودتر برگردد به مملکتش! و سر خانه و زندگی اش!، و اقلا تا جمهوری ما بر سر کار است نفسی بکشد، که خداوند متعال هم درست نمی داند با این اوضاع چند صباح دیگر چه خواهد شد، و چه بر سر مزار بنده و اقا سید احمد آقا خواهد آمد، و هر لنگه نعلین سید علی آقا را در کجا، و هر تکه از اورکت برادرمان احمدی نژاد را کجا، باید به دنبالش بگردیم که خداوند متعال مع الاسف فرموده است : فسیرو فی الارض فانظرو عاقبه المکذبین و یعنی نگاه کنید که در زمین چه بر سر ادمهای کذابی مثل بنده وشما میاد و بدتر از آن گفته است که الیس الصبح بقریب؟ آیا صبح نزدیک نیست؟بنده البته می گویم خیر ولی مع الاسف صبح نزدیک است.
باز هم مع الاسف بگذرم! بنده هنوز از مطالعه این نامه فارغ نشده بودم، که برادر عزیزم قابیل! که فی الحقیقه مرشد بنده، و پایه گذار برادر کشی و خونریزی، یعنی مبنا و سنگ بنای جمهوری عزیز ماست آمد، و نامه سر کار را که به رئیس هابیلیان! تحریر کرده بودید به دست بنده داد. بنده در ابتدای به امر! نگاهی به نامه کردم و احساس کردم چیز گیجه دارد مکرر می شود و با حالت تحیر پرسیدم: این نامه که خطاب به هابیل است! چطور است که سر کار که قابیل باشید آن را دریافت نموده اید ؟!. برادرمان حاج آقا لاجوردی که در اکثر اوقات با ایشان به موچول بازی مشغولند مشکل را آسان فرمودند و توضیح دادندکه: در حقیقت این هابیلیان! همان قابیلیان!! هستند که برای این که بتوانند در سازمانهای حقوق بشری علیه این منافقین از خدا بی خبر، فعالیت داشته باشند وخونخواهی بنده و امثال بنده را بکنند ! به دلیل بی ایمانی مردم و ضعف اسلام در غرب ورواج بی حجابی و تبلیغات دشمنان اسلام!! بناچار از اسم و رسم هابیل استفاده میکنند، و احمد آقا هم با فراست عجیبی که طبق معمول باعث تحیر است گفت: که در ضمن هابیل و قابیل هر دو«بیل» هایشان مشترک است، و «ها» و «قا» هم که اختلاف چندانی ندارند! بنابراین چندان اهمیتی ندارد که قابیل بشود هابیل! و مشغول فعالیتهای حقوق بشری بشود. علی ایحاله بنده مشغول مطالعه شدم! وتا وقتی نامه سرکار را بتوانم تمامش کنم،مع الاسف به دفعات عدیده و شدیده «چیز گیجه» ، بنده مکرر و متوا تر! شد، و بنده با خودم گفتم: که این چه حکایت و در حقیقت بلاهتی است ، که دارد از نور چشمان من ، که ماشالله تعالی ، سالیان طویله ، نه در طویله و امثالهم ، بلکه در فرنگ طلب علم نموده، و از طلاب تحصیلات عالیه اند دارد حادث می شود؟!.آخر شما « دو مسعود» چرا به اندازه آن «دو سعید»، هوشیار نبوده اید!! واین مسئله را نمی فهمید که ما شما را لازم داریم!، ما شما را لازم داریم که اپوزیسیون این منافقین از خدا بی خبر باشید!. اسلام عزیز شما « دو مسعود» و «دو سعید» را چه در انگلیس و چه در مملکت ژرمن و چه در بلاد کانادا !لازم دارد که نشان بدهید، بعون الله تعالی !هم با جمهوری اسلامی مخالفت دارید! و هم با منافقین از خدا بی خبرموافقتی ندارید! .اسلام عزیز شما را لازمتان دارد که: ریشتان را بتراشید! و سبیلتان را بگذارید! واز جمله کراواتتان را هم آویزان کنید! و یک دار و دسته ای راه بیاندازید که بشود با آن امورات مبارزه با این منافقین از خدا بی خبر را در فرنگستان جلو ببریم و گرنه، در داخل مملکت، انواع گوساله گابها هستند که می توانیم،البته با وجود آنها انواع مرکزها، و دار و دسته جات، را راه بیاندازیم و قابیل را بکنیم هابیل، و حاجی ذی الجوشن را بکنیم رئیس دسته سینه و نوحه خوان هیئت عزاداران حسینی!، وبرادرمان ابن ملجم را دستور بدهیم بشود رئیس جمعیت محبان علی!، ولی دور از جان شما و بلا نسبت شما !!کدام حماری اینها را باور می کند؟ که ناگفته نماند که خود ما هم بعضی اوقات، از این کارهای خودمان دچار تحیر می شویم در داخل مملکت و خودمان هم از کارهای خودمان عجب عجب می کنیم، حالا شما چطور است که تامل نمی کنید؟ و اینطور نامه ای را می نویسید به رئیس هابیلی ها در ژنو!. چطور است که شما تامل و تدبر نمی کنید که، این تبعیدی ها و پناهنده هائی که ما داریم کوشش می کنیم هدایتشان کنیم به داخل مملکت!! و امیدمان هم به شماست! تمامشان به ریش نداشته شما که می خندند هیچ! ، این غربی ها ی کافر و بیدین هم که به اندازه شما طویل الگوش نیستند البته می فهمند که با تمام این طبل وسرناها، مع الاسف یک اپوزیسیونی علیه منافقین از خدا بی خبر وجود ندارد، و هر چه هست همین قابیلی ها هستند، واین غربی ها در حال حاضر بخاطر چند تا بشکه نفت و بنزین است، که لکن زیتونه های ما را می نوازند و گرنه اینقدر طویل الگوش نیستند که ندانندکه: این ما بودیم و هستیم و خواهیم بود که به دار آویزان کردیم و می کنیم! . این ما بودیم و هستیم که از بچه نه ساله تا پیرزن و پیرمرد نود ساله را کشتیم! این ما بودیم و هستیم که این همه را در تنور جنگ ریختیم! این ما بودیم و هستیم که دست و پا می بریم و سنگسار می کنیم و غارت می کنیم و این ما بودیم که از بس تغوط فرموده ایم و ادرار فرموده ایم! مساحت مملکت را تا وقتی جمهوری اسلامی بر سر کار است با متر مکعب باید حساب بکنند ! اینها این چیزها را می فهمند، حالا شما چطوراست با این تحصیلات طویله متوجه این امر خطیر نشدید، چطور متوجه نشدید که ما شما را لازم داشتیم البته، تا بتوانیم در پناه کار شما و معلومات و سابقه شما و چهره های مظلوم و حق بجانب شما و ارادت شما به خودمان، بتوانیم این قابیلی ها را که سی سال است دارند هابیلی ها را پوست می کنند، به عنوان هابیلی روانه کنیم به ژنو، تا خودشان خونخواه قابیلهای هابیل شده بشوند، و چنان وضعیت هردمبیل هابیل در قابیلی درست بکنند، که به قول معروف معلوم نشود،در پایه کی هابیل بوده، و کی قابیل؟ و آیا هابیل قابیل را کشته یا قابیل هابیل را؟ و کی باید از دست کی به ژنو برود؟ و طوری بشود که به قول این هادی خرسندی خبیث و ملعون چنان همه چیز در همه چیز ادغام بشود و مداخله بکند که در نهایت ماجرا نه مال عیال ما مشخص بشود و نه مال عیال همسایه ما!؟حالا شما با این همه فضل و دانش وتحصیلات طویله! یک نامه ای نوشته ای به رئیس قابیلیها و چنان اظهار مخلصیت و ارادت و معذرتی کرده ای که آدم را به یاد حرکات ذنب یعنی دنب آن سگهای مادر مرده دم دکان قصابی می اندازد و مع الاسف دیگر به قول مرحوم ایرج میرزا کاری است گذشته است و سبوئی است شکسته است!! و برای ادامه بهتر است سر کار هم کم کم اسباب و اثاثیه را جمع نموده ودر معیت اهل و عیال بفرمائید به داخل مملکت و در کنار مرقد و بارگاه بنده چند صباحی را به نماز و دعا گذرانده واقلادر زمره صادقان قرار بگیرید تا بعد ببینیم برای مبارزه با این منافقین از خدا بی خبر چه باید کرد و چه نباید کرد. که خداوند متعال فرموده است : ان الشاهنامهُ البته آخرش خوش است.
روح الله الموسوی الخمینی (راحل)

Tuesday, September 19, 2006

احمدی، کوبا چرا؟



حسین پویا
19 سپتامبر 2006

احمدی، کوبا چرا؟

احمدی عمت به قربانت میری کوبا چرا
میدهی از پول نفت ما به اون بابا چرا

مردم ایران دچار مشکل بی برقیند
هاله ی نور خودت را بردی هاوانا چرا

باز هم میری که در یو – ان سخنرانی کنی
جمکران که بهتره، ای بی خرد اونجا چرا

نفت ما را میدهی رشوه به شیراک و پوتین
گاز را هم میدهی زشوه به ایتالیا چرا

سفره زحمتکشان خالی بود از نون و گوشت
گشته رنگین سفره ی کاشانی و مصبا چرا

اینقدر حرفای بی معنی چرا هی میزنی
می بری تو آبروی ملت ما را چرا

خالی بندیهای تو هرگز ندارد اعتبار
اینهمه با حرف مفتات می کنی غوغا چرا

تو نمیگویی مگر نوشابه استکباریه
با غذایت می خوری تو اینهمه کوکا چرا

اینهمه دانش تلنبار است توی مغز تو
در شگفتم من نمی دزدد تورا ناسا چرا

برای دیدن نوشته های حسین پویا به وبلاگ زیر مراجعه کنید
http://hosseinpooya.blogspot.com/


Friday, September 15, 2006

فرق احمدي نژاد و خاتمي نژاد!

هادی خرسندی
فرق احمدي نژاد و خاتمي نژاد!
این دو حیوان ز جنگل آمده اند
جنگلی که «حکومت دین» است
رسمشان پاره کردن انسان
خوردن مغزشان هم، آئین است
پی تکمیل یکدگر هستند
حاصل جمعشان میانگین است
این یکی گر خر است، آن پالان
آن اگر اسب، این یکی زین است
این اگر چشم، دیگری اشک است
این اگر بینی، آن یکی فین است
ارتباط میان این دو نفر
ارتباط دعا و آمین است
اختلافی میانشان گر هست
کم و بیش از برای تزئین است
ورنه کلاًًٌ شبیه یکدگرند
این یکی تانک و آن یکی مین است
این از آن احمدی نژادتر است
آن یکی خاتمی تر از این است
هر دو انسان-گریز و حیوان
-ذات بر محمد و آل او صلوات